چگونه ميتوانيم شادتر زندگي کنيم؟
گفتگو با دکتر فربد فدايي، روانپزشک
«چند روزي است خيلي حالم گرفته و هواي دلم سخت باراني است به طوري که با کوچکترين حرفي از طرف همسرم به شدت ناراحت ميشوم. در محيط کارم هم که نگو، با هيچکس سرسازگاري ندارم و با کوچکترين حرفي از کوره به در ميروم. يکي از همکارانم که بيشتر با من صميمي است ميگويد اين روزها خيلي تغيير کردهاي و از خندههاي سالهاي قديمت چيزي باقي نمانده است. کمکم باورم شده که يک جاي کارم ايراد پيدا کرده است.اينها بخشي از درد دلهاي يکي از خوانندگان بود که از ما پرسيده آيا دارويي وجود دارد که ايشان را شاد کند يا نه؟ ما نيز به سراغ دکتر فربد فدايي، مدير گروه روانپزشکي دانشگاه علوم پزشکي بهزيستي و توانبخشي رفتيم و در همين خصوص گفتگو کرديم.
جناب دکتر، نقل قول اين خواننده را شنيديد؛ به راستي دارويي براي شادي وجود دارد؟
سوال جالبي است که بسياري از افراد در مطب نيز از ما ميپرسند. به طور مثال ميگويند که چه کنيم تا شاد باشيم؟ برخي نيز ميپرسند آقاي دکتر آيا دارويي هست که براي ما بنويسيد تا شاد و بيخيال شويم؟ پاسخ من به گروه دوم آسانتر است. ما روانپزشکان دارويي که کسي را شاد کند نداريم. ما داروهايي داريم که ميتواند افسردگي را برطرف کند، اضطراب را رفع کند، توهم و هذيان را درمان کند اما شاد بودن موضوع ديگري است. شاد بودن به ديد ما به زندگي مربوط ميشود. اگر به عوض نداشتهها بر داشتههايمان متمرکز شويم، شاد ميشويم. اگر به جاي تمرکز برآنچه نيستيم، بر آنچه هستيم متمرکز شويم، شاد خواهيم بود. خيلي اوقات، بيمار عزيزي که با بيماري سختي روبهرو است در جلسه اول به ما ميگويد آقاي دکتر، اگر از اين بيماري رها شوم، خوشحالتر از من در جهان نخواهد بود. بسياري اوقات هم بيمار ما بهبود مييابد و واقعا خوشحال ميشود اما پس از مدتي که از اين بهبود خوشحال است به زودي موضوع را فراموش ميکند و سالم بودن به نظرش به اندازهاي بديهي ميرسد که ديگر او را خوشحال نميکند. آيا نميتوان از بيمار نبودن و رفع کسالت براي مدت طولانيتري خوشحال بود؟ آيا آنچه که داريم و به نظر ما کاملا بديهي ميرسد نميتواند موجب سپاس ما از خداوند و شادي ما شود؟
به نظر شما دلايل بروز خلق گرفته اين افراد چيست؟
بسياري از ما به اين علت شاد نيستيم که نگرشي نادرست به جهان داريم. خود را هنوز مانند دوران شيرخوارگي و کودکي مرکز و محورجهان ميدانيم و همانطور که در آن دوران، مادر همه نيازهاي ما را برميآورد، هنوز ميخواهيم هر چه طلب کرديم توسط ديگري برايمان مهيا شود. از اينکه بايد به مدرسه برويم غصه ميخوريم. از اينکه بايد کار کنيم رنج ميبريم. از اينکه بايد قبض آب و برق را بپردازيم، به دنبال خريد و تعمير وسايل خانه برويم، به ديد و بازديد برويم، در ترافيک گير کنيم و.... احساس غصه و اندوه ميکنيم و فکر ميکنيم خوشبخت نيستيم.
احساس خوشبختي يکي از مهمترين اصول بهداشت رواني است. چرا برخي نميتوانند چنين احساسي داشته باشند؟
اين موضوع حکايت از باقي ماندن در دوران خودمحوري و خودشيفتگي دوران شيرخوارگي دارد. زماني که کودک شيرخوار چيزي ميخواهد، مادر بيدرنگ براي او مهيا ميکند و اگر خدمت مادر سريع انجام نشود، کودک شروع به داد و فرياد يا گريستن ميکند. گويا ما بزرگترها هنوز خيلي از اين وضع فاصله نگرفتهايم. ميخواهيم خواستههاي ما به فوريت توسط ديگران برآورده شود. در غير اين صورت داد و فرياد و تهديد يا گريه و پا به زمين کوبيدن را به عنوان اعتراض به کار ميبريم! در ذهن ما، مادري که خواستههايمان را بايد فورا برآورد تبديل به آموزگار، دبير، رييس، همسر، شهردار، وزير، رييس دولت و... ميشود. همانگونه که در کودکي بيآنکه کوششي کنيم مادر کارهايمان را انجام ميداد، در نوجواني و بزرگسالي هم منتظريم آموزگار به ما درس را بياموزد (بيآنکه خود درس بخوانيم!)، رييس حقوقمان را اضافه ميکند (بيآنکه کار اضافه کرده باشيم)، همسرمان حرف ما را بپذيرد (بيآنکه ما تاکنون حرف او را پذيرفته باشيم)، کشورمان براي ما همه کار انجام دهد (بيآنکه ما کاري براي کشورمان کرده باشيم) و خداوند خواستههايمان را اجابت کند (بيآنکه ما کاري درخور انجام داده باشيم.)
چه توصيهاي براي افرادي که از دشواري زندگي مينالند داريد؟
دو دانشآموز تنبل با هم صحبت ميکردند. اولي گفت ميخواهم دستگاهي اختراع کنم که وقتي دکمه آن را فشار بدهم همه تکاليف مدرسه را انجام دهد. دومي گفت من هم ميخواهم دستگاهي اختراع کنم که دکمه دستگاه اول را فشار دهد! و اين حکايت برخي افراد ناشاد است که از دشواري زندگي شکايت دارند. شادماني ثمره گزينش هدف خوب، برنامهريزي براي رسيدن به آن و تلاش در جهت اجراي برنامه است. شادي آسان به دست نميآيد.
منبع: http://www.salamat.com
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}